یکی از بچه های کلاسمون هست که از همون اوایل احساس خوبی داشتم بهش ازش خوشم اومد (دیدید یه موقع هایی هستن که ناخودآگاه از یه نفر خوشتون میاد و یا برعکس ناخودآگاه بدتون میاد؟) چند وقت قبل فهمیدم که اونم انیمه و سریال کره ای میبینه خیلی شاد گشتم و شروع کردیم به تبادل انیمه و صحبت راجعشون امروز هم رفتیم چای خوردیم و بعد فهمیدم اون هم مردادیه ^-^ به فال نیک گرفتمش ^-^ تازه موقع برگشتن هم یکی از شعبه های آش سید مهدی رفتم و آش رشته با پیاز داغ جذاب بر بدن زدم (البته مامانم وقتی عکس آشمو براش فرستادم گفت دارم آش درست میکنم منم )

دیروز هم با مود خوبی از خواب پاشدم و زودتر رفتم دانشگاه و یه هات چاکلت زدم بر بدن تو کافه ی دانشگاه بعدش تو محوطه یه گربه رو دیدم یکم نازش کردم بعد نشستم رو سکو گربهه اومد نشست پیشم یکم^--------^ بعد از ظهرشم رفتم یکی از شعبه های کلانا نودل خوردم (بدون سین کلانا رفتن و نودل خوردن اصلااااااا حال نمی‌ده). 

خداروشکر که این دو روز خوب بودند

راستی هم شهر کتاب گلدیس و هم یک کتاب فروشی تو فلکه اول صادقیه رفتم کتاب جامعه شناسی خودمانی رو تموم کرده بودن -_-ضد حال بدی بود تازه چون به خودم قول دادم ماهی یک کتاب بخرم فقط (اخه تو آبان چند تا خریدم یکیش هم سین بهم هدیه داد هنوز سه تا شون نصفه موندن)  نمیتونم برای این ماه بخرمش -_- چون از شهر کتاب کتاب (لذت خواندن در عصر جدید بود فکر کنم دقیقا یا نیست) رو خریدم. خدا خیرت بده استاد جامعه شناسی ( که استاد منطق و کمی فلسفه هم بودی) که گفتی تو سبد خریدتون هر ماه یک کتاب باشه :) 

یادم باشه یه پست دربارشون بزارم .

پ.ن: راستی دارم سریال روحو بگیر رو میبینم تا نصفه ی قسمت شیش دیدم و مانگای سواری در بهار جوانی رو هم امشب تموم کردم چقدر عالی بوددد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آرتاکوانا سبوی -آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبوی کن که پر ز باده کنی بلاگی از آنِ خود عنوان وبلاگ چت روم | چت | شهگل چت | مهگل چت | گل چت بازاریابی برای احمق ها خانه امن خاطرات جوجه اینجا چراغی روشن است..! Lauren